قلب زن ...
قلب زن ...
قلب یک زن لبریز از اشتیاق است . قلب یک زن لبریز از شهوت است .
اگر باور نداری که این چیزها اتفاق می افتند .
این می تواند بزرگترین اشتباه یک مرد باشد .
شبهای یک زن پر است از رویا دیدن . درباره مرد ایده آلی که ممکن است توآن مرد نباشی .
اگر ما متوجه نشیم که اودلتنگ چه بوده .
این می تواند بزرگترین اشتباه یک مرد باشد .
او می خواهد کنار تو باشد او را از خود نران . او می خواهد با تو رو راست باشد .
او می خواهد بگوید :
شبهایت را به من بده تا من اشتیاقم را به تو نشان دهم . شهوتت را به من بده تا من تو را به شهوت خود برسانم . رویاهایت را به من بده تا من عشق حقیقی را به تو نشان دهم . قلبت را به من بده تا من تو را تنگ در آغوش بگیرم و تا روز مرگ به تو عشق بورزم .
روزهای یک زن پر است ازآرزو کردن . آرزوی کمی محبت و رفاقت و دوستی .
اگر تو به او نگاه نکنی و به حرفهایش گوش ندهی .
این می تواند بزرگترین اشتباه یک مرد باشد .
قلب یک زن برای همیشه مال توست . او درتمام طول زندگی به سوگندش وفادار خواهد بود .
اگر تو به او عشق نورزی و با او مهربان نباشی .
این می تواند بزرگترین اشتباه یک مرد باشد .
او می خواهد کنار تو باشد او را از خود نران . او می خواهد با تو صادق باشد .
می خواهد که تو به او بگویی :
شبهایت را به من بده تا من اشتیاقم را به تو نشان دهم . شهوتت را به من بده تا من تو را به شهوت خود برسانم . رویاهایت را به من بده تا من عشق حقیقی را به تو نشان دهم . قلبت را به من بده تا من تو را تنگ در آغوش بگیرم و تا روز مرگ به تو عشق بورزم .
به هر حال باید کاری کرد!
سعی خودمو می کنم به خاطر برادر عزیزم و پسرخاله های گلم و بیننده های عزیز وبلاگمون ولی خوب راضی کردن سلیقه های مختلف واقعا کار سختیه. ما البته قرارمون این بوده که هرکی کار خودشو با سلیقه خودش انجام بده و چون وبلاگ گروهی هست نتیجه متنوع بشه. منم بسته به روحیه خودم سعی می کنم کیفیت کار رو بالا ببرم
حالام می خوام چند تا از دست نوشته های خودم رو بنویسم براتون که امیدوارم با نظرهاتون من و همکارهای خوبم رو تشویق کنید
در مسیر کارخانه اندیشیدم کدامیک ساکن و وامانده ایم؟
من یا بوته خار روییده بر سر راه؟
گویا پرسش آشفته من پاسخی آسان داشت . در مسیر برگشت بوته خار نبود!
***
اجسام از آنچه در آیینه می بینید به شما نزدیکترند و شما از آنچه حس می کنید از خود دورترید
***
محصول جدید باطل گشت . همه آنچیزی که احتیاج داشتم تو بودی
***
طبق شواهد موجود مدارکی اثبات می کنند که هر صفر زیر مخرج روزی عبارت را به بلندیهای بی نهایت خواهد رسانید!
***
دستت را از زیر چانه ات بردار و بگذار سنگینی افکارت گردنت را بشکند!
دختر خشخاش و خورشید
آن روز که روحت را به مردمانی با سرهای متورم از خرد تسلیم می کردی تا سبک سری های شادآلود کودکانه ات را با مشتی از خردل و هسته خرما پر کنند ...فکر امروزت را می کردی
حالا به جای بهار نارنج از کاسبرگ های تلخ متاهلانه مربا درست کن و طعم خمار هوس خیال انگیز را خمیازه بکش!
***
به تعداد ذرات آفرینش دوربین های مدار بسته
این تن خاطی خودروست
و" من "پشت فرمان خواب است
خدارا ! برای لحظه ای جریمه ننویسید ....ننویسید....ننویسید
***
امروز از آن روزهاست!
چاقو احساس می تراود و قلب ضامن دار گلو می درد . اشک های تو هم خشک تر از آنند که سیل حتی مورچه را تهدید کند!
***
قلبم را به اقساط به خدا واگذار کرده ام که لحظه لحظه تنفس را به حساب ریه هایم بپردازد!
***
اگر دوست داشتین بازم از خودم چیزی بنویسم حتما نظر بدین . شاید دفعه بعدی اینو بنویسم: ۲۴ ساعت اگر وقت داشتم...
دستمال کاغذی به اشک گفت:
قطره قطرهات طلاست
یک کم از طلای خود حراج میکنی؟
عاشقم
با من ازدواج میکنی؟
اشک گفت:
ازدواج اشک و دستمالِ کاغذی!
تو چقدر سادهای
خوش خیال کاغذی!
توی ازدواج ما
تو مچاله میشوی
چرک میشوی و تکهای زباله میشوی
پس برو و بیخیال باش
عاشقی کجاست!
تو فقط
دستمال باش!
دستمال کاغذی، دلش شکست
گوشهای کنار جعبهاش نشست
گریه کرد و گریه کرد و گریه کرد
در تن سفید و نازکش دوید
خونِ درد
آخرش، دستمال کاغذی مچاله شد
مثل تکهای زباله شد
او ولی شبیه دیگران نشد
چرک و زشت مثل این و آن نشد
رفت اگرچه توی سطل آشغال
پاک بود و عاشق و زلال
او
با تمام دستمالهای کاغذی
فرق داشت
چون که در میان قلب خود
دانههای اشک کاشت.
عرفان نظرآهاری
سلام
مطالب وبلاگمون رو از بلاگفا به زودی به اینجا منتقل خواهیم کرد
فعلا اینو داشته باشید تا بعد
یکی بود ، یکی نبود . زیر گنبد کبود .یه جایی توی همین شهرهای شلوغ ما …