لابد تا به حال شما هم دیده اید وقتی یک دانشجو در دانشگاههای خارج می خواهد مدرک دکترای خود را بگیرد، یک لباس بلند مشکی به تن او می کنند و یک کلاه چهارگوش که از یک گوشه آن یک منگوله آویزان است بر سر او می گذارند و بعد او لوح فارغ التحصیلی را می خواند.
هنگامی که از ما سوال می شود که این لباس و کلاه چیست پاسخ می دهیم این لباس شیطونک است که اینها تنشان می کنند!!!
اما هنگامی که از یک اروپایی یا ژاپنی و یا حتی آمریکایی سوال شود این لباس چیست که شما تن فارغ التحصیلانتان می کنید جواب دیگری می شنوید:
آنها به احترام «آوی سنت» که همان «ابن سینا»ی ماست که لباس بلند رداگونه می پوشیده، این لباس را تن دانشمندان خود می کنند.
آن کلاه هم نشانه همان دستار است (کمی فانتزی شده) و منگوله آن نمادی از گوشه دستار خراسانی که ما ایرانی ها در قدیم از گوشه دستار آویزان می کردیم و به دوش می انداختیم.
در اروپا و آمریکا علامت یک آدم برجسته و دانش آموخته را لباس و کلاه ابن سینا می گذارند، ولی ما خودمان نمی دانیم. باورتان می شود؟!
کنون رزم پاتر و رستم بگوش دگرها شنیدی خوب این هم به روش
دیدن هری پاتر رستم را:
رستم از یازده نبرد خونین باز می گردد...افراسیابان و سهراب و اکوان دیو و اسفندیار را نگون ساخته است. لیک اکنون بسی الاف است و طفلک بر سر کوچه نشستی و با رخش هی می رود تا دور برگردان و بر می گردد...
به رستم می گویند هری پاتر امده و اورا به نبر دعوت کرده...رستم که دلش لک زده برای یک جنگ حسابی،راهی می شود...
میدان نبرد-خارجی-روز
هری با قدم های محکم رسید صدای هری را چو رستم شنید
پرید رستم از زین رخش خودش هری هم پیاده شد از آذرخش
نگه در نگه....دشت خاموش و خف جهانی فرو رفته کلا تو کف
همه مات و مبهوت این ماجرا که رستم چه خواهد کند بچه را؟
رستم تک و تنها بود و ایرانیان محل رخش هم به او نگذاشته بودند. عوضش سپاه پاتریان تا دلت بخواهد مملو بود از هوادار و چیرلیدر و خرده ساحر.
سپاه دلیران که زاغارت بود ولی تیم پاتر ز هاگوارت بود
رون و هرمیون ...چو و شخص مدیر که اسمش فراموش کردم حقیر!
رجز خوانی دو پهلوان:
هری گفت رستم تویی نره غول؟ بیاموزمت فن رزم از اصول
شنیده بدم هیکلت خوشگل است نبرد و ستیزه تورا مشکل است
ولی رستم آن قد که می دید بود سرش تا کمربند هاگرید بود
بدو گفت رستم برو بچه جون برو آمریکا درستون رو بخون
سوالی مرا آمده ای پسر ندارد سر دسته جاروت خطر؟
من انم که ایران به دست من است ز چین تا دبی جمله پست من است
منم رستم زال دستان منم جوان مرد و شیر دلیران منم
گرت من کنم فوت بادت برد دگر لرد ولدمورت یادت رود...
هری چون شنید اسم اسمش نبر عجب کرد احساس رعب و خطر
چشمانش را تنگ کرد کمی عقب رفت...رستم هم رفت عقب...دشت و دشستان مهیاست تا نبردی خونین را شاهد باشد...هری از سویی گمان می برد رستم از عمال تروریست ولدمورت است....و رستم هم هری را یک آمریکایی می داند که آمده ایران تا بچه ها را اغفال کند...تازه با آمدن او هیچ کس دیگر شاهنامه نمی خرد و همه در کف هری پاترند..پس چه دلیلی بهتر از این برای آغازیدن جنگی یکپارچه خون خین
جهان پیش آن دو... تیریپ خسته است هری روی جاروش بنشسته است
هری می کند چوب خود را تمیز و چوبش زند هی جرقه یه ریز
کمانش بیاورد رستم برون هری هم پنیرو نوتلا و نون
خودش را کند تقویت مرد یل مبادا کند ضعف و گردد خجل
رستم خود را پهلوان می دید که سرتاسر پهنه ی دنیا در چنگ او بود روزی....ترسی است عظیم از نبرد با جقله بچه ی سرزمین تازه کشف شده ی ایادی استکبار....آیا باید با آنها در افتد...یا برگردد پیش تهمینه ؟ مرز بین عشق و عقل که می گویند این است ها....
دو یل وارد گود میدان شدند جماعت دگر بار حیران شدند
همه ناخن رعب خود می جوند مبادا بیابد یکیشان گزند
جنگ در می گیرد....زمین و زمان سیاه می شود....رستم هی فن به کار می گیرد...رجز خوانی در نبرد هم ادامه دارد...سپاهیان خموشند و اسب ها شیهه می کشند....داستانی است که بیا و ببین...نویسنده این سطور وقت ندارد که شعر همه ی اینها را بنویسد.....خلاصه عجب جنگی است ها....
و رستم کمان چاره ی کار دید و فورا ز رخشش به پایین پرید
رستم تیر را در سوفار کمان بنهاد....
بر اوراست چپ کرد و چپ کرد راست هری زل زده بود به اون عین ماست
رستم با خود می گوید چرا این بچه نمی ترسد....نکند این هم پسر ماست و خبر نداریم....اگر ملت اینجا نایستاده بودند از او می خواستم که لباس از تن بیرون کند مبادا یک جاییش نشانی بسته باشند به نماد پوری ما...
رستم با خود فکر می کند...در تردید است...اگر اورا بکشد ممکن است یک بار دیگر فرزند کشی تکرار شود و پهلوانی اش زیر سوال برود...و اگر دست از او بکشد هم می گویند ترسیده و هم اینکه تهمینه دهانش را آسفالت خواهد نمودی بس که هی این ور و ان ور توله پس انداختندی...
رستم تصمیمش را می گیردو چشم هری نشانه اوست.
هری و بلر هر دو در خاک به جهان پاک از این هردو ناپاک به...
خلاصه کمان را به آخر کشید به جز چشم پاتر که چیزی ندید...
دشت یکپارچه سکوت می شود....خروش از کمان برمیخیزد....و رستم می رود که کار را تمام کند....
چو زه را رها کرد سردار طوس.... هری گفت:"ساندیسسیریشسیمسیوس! "
دشت ساکت شد. گوی گرد مرگ پاشیدند بر آن عرصه های و هو....رستم در جا خشک شد و آوردندش کنار میدان فردوسی تا سر حوصله نصبش کنند کنار صاحبش. هری در کمال ناباوری سه امتیاز این نبرد را هم گرفت و از گروه خود صعود کرد...
و مردمان ایرات و توران و زابلستان و کابلستان همچنان در کف اند. که رستم ان همه رشادت و فن به کار بست.و هری با یک ورد ساده اینچنین یل سیستان را از پای در اورد...
به هر حال تورانیان نامه نوشتند و بمب گوگلی ساختند و بهر غرامت خانم جی-کی رولینگ را درخواست کردند. هرچند دو ماه بعد کلا همه چیز یادشان رفت.
شنو پند من چلچراغی کنون کمی هم ز تاریخ ایران بخون
نگویم هری بد سرشت است و دون ولی رستمم دل داره ای جوون
برو کار می کن مگو چیست کار؟ به تاریخ ایران بکن افتخار
نه که هی دم از زال و رستم زنی ز جمشید و کوروش گهی دم زنی
بکن توشه راه خود افتخار که مردی به علم است و به پشتکار
لطفا بعد از اینکه اینو خوندید نظرتون رو بدید
نظر یادتون نره!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
یارو دزد می گیره تفنگ رو می گذاره پشت گردن طرف می گه :تکون بخوری با لگد می زنم توی سرت!!!
لطفا به خاطر بی مزه بودنش هم بخندید!!!!!!
حسنی به مکتب نمی رفت چون پدرش خر پول بود معلم سر خونه داشت!
آب که از سر گذشت قبضش رو پرداخت نکن خودشون قطع می کنند وراحت می شی!
هر کس خربزه می خوره تخمه هاش رو هم سرخ کنه بخوره چیز خوبیه!
عروس بلد نیست برقصه میگه :این مهریه چه قابلحرکات موزمن داره؟!
پسر یک مرد مالزیایی که به تازگی درگذشته است، باید گرانترین قبض موبایل دنیا را که معادل 218 تریلیون دلار است، بپردازد.
به گزارش خبرگزاری مهر، پدر این مرد مالزیایی از خط موبایلی استفاده می کرده است که باید با 23 دلار بدهی قطع می شده ، اما این موبایل از ماه ژانویه قطع نشده است.
به تازگی تله کام مالزی، شرکت ارائه دهنده خدمات ارتباطات بی سیم در این کشور، برای این مرد که یاهایا وهاب نام دارد، قبضی به مبلغ 806،400،000،000،000،01 رینگیت (واحد پول مالزی) درحدود 218 تریلیون دلار برای شارژ اکانت این موبایل فرستاده است.
به گفته برخی از مقامات آگاه این مرد موظف است، ظرف مدت 10 روز بدهی خود را پرداخت کرده یا برای خود وکیل بگیرد.
براساس گزارش پایگاه خبری انگلیسی theregister ، در این خصوص یاهایا، پسر صاحب این خط تلفن همراه، اظهار داشت : “اگر شرکت بخواهد نسبت به این مسئله اقامه دعوی کند، من آمادگی رودررو شدن با این مسئله را دارم. در حقیقت من نمی توانم منتظر رو در رو شدن با تله کام بمانم.”
مبلغ درج شده در این قبض موبایل برابر با هزینه رومینگ 7/43 تریلیون ساعت مکالمه تلفنی در کانادا از طریق شبکه “ورزیون” و 17 برابر تولید ناخالص ملی آمریکا است.
منبع: خبرگزاری مهر
بی چاره میمون ها
چون فکر می کنند که این تابلو درخته و این شهر جنگل!!!!!!!
اگه تاحالا گاو پرنده ندیدید حالا ببینید!!!!!!
روز بزگداشت ابن سینا و روز پزشک بر همه ی پزشکان ایران زمین گرامی باد
یانگوم جان روزت مبارک
از طرف بانو چوئی!!!!!!!