سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هرکس خدا را دوست بدارد، خدا دوستش بدارد و هرکس خدا دوستش بدارد، از ایمنان خواهد بود . [.امام صادق علیه السلام]

شروعی تازه - اهل کهکشانیم

جستجو در وبلاگ:
Powerd by: Parsiblog ® team.
شروعی تازه(شنبه 86 تیر 30 ساعت 1:27 عصر )

سلام

مطالب وبلاگمون رو از بلاگفا به زودی به اینجا منتقل خواهیم کرد

فعلا اینو داشته باشید تا بعد

یکی بود ، یکی نبود . زیر گنبد کبود .یه جایی توی همین شهرهای شلوغ ما …

" توی یه محله یه کبوترباز بود که عاشق کفترش بود . صبح و ظهر و شبش را روی بام کنار کبوترهاش می گذروند . همه فکر و ذکر و همّ  و غمش کبوترهاش بودن . مردم تنگ نظر محله که فکر می کردن اون برای دید زدن خونه های اونهاست که میره روی بام و کبوترها بهونن . راه و بیراه جلوش را می گرفتن یا می رفتن در خونه اش بهش تذکر می دادن . اما هیچ فایده ای نداشت که نداشت . کم کم از دستش عاصی شدند . به کلانتری شکایت کردن . کبوترباز را گرفتند و به جرم هیزی  و سوء نظر به نوامیس مردم زندانی کردن . بعد از مدتی با قید تعهد اینکه دیگه روی بام نره  آزادش کردند که بره خونه اش . از کلانتری که اومد بیرون بی تا ب و مشتاق خودش را رسوند به خونه و یکراست رفت روی بام سراغ کبوترهاش ...
اهالی محل دیدن ای بابا این از رو نمیره . یه فکر دیگه کردند و یه جایی گرفتنش و تا میتونستن زدنش . اونقدر که چند وقتی توی بیمارستان بستری شد ولی همین که روی پا شد و تونست از جاش بلند بشه . برگشت و همونطور لنگون لنگون خودش را رسوند روی پشت بام پیش کبوترهاش . دیدند  نه ! این جدی جدی کم نمیاره یه نقشه دیگه براش کشیدن . توی کمینش نشستن و یه شب که از یه گذر خلوت رد می شد . ریختند سرش و دست و پاش را بستند و توی یه خرابه زندانیش کردند . بعدش هم کبوترهاش را سر بریدن . چند روزی گذشت . رفت بازار و چهل تا کبوتر دیگه خرید . دیگه این مردم محل بودند که از رو رفته بودند . نمیدونستند دیگه چکار باید بکنن تا این دست از کبوتربازیش برداره ....
توی اون محل یه عارفی زندگی می کرد که خیلی مورد احترام و تکریم مردم بود . یه نفر پیشنهاد کرد : چطور به شیخ بگیم باهاش حرف بزنه شاید اثری داشت . رفتند در محضر شیخ سجاده نشین که : یا شیخ !  برای این مزاحم تدبیری بیندیشید ...
یه روز که کبوترباز از کوچه می گذشت ، شیخ صداش کرد و بهش گفت مردم از دست تو شاکی و ناراضی هستند و ...
شرح مفصلی من باب حق الناس و مردم آزاری و ... برایش گفت . کبوترباز در جواب عارف گفت : شیخ شما هیچ وقت عاشق شدی ؟ عارف گفت : بله . من عاشقم براو ! که عشق را فقط او سزاست و بس و...  کبوترباز گفت : شیخ من از کرامات و فضایل و محسنات و شرح و بسط و فلسفه چیزی نمیدونم .  منم فقط  عاشق کبوترهامم و عشق را فقط اینطوری می شناسم . همچین که پر می کشن تو آسمون یه حالی دارم که نمیشه گفت ، انگار دنیا ماله منه .  
من به خاطر عشقم کتک خوردم ، زندان رفتم ، اسیر شدم ، رسوا و انگشت نما شدم ، داغ بدنامی و ننگ تهمت را به جون خریدم ، توهین و تحقیر و تهدید و ناسزا  شنیدم ، درد دوری و نبودنشون را تحمل کردم ، من شبها وقتی می خوام بخوابم آخرین حرفی که میزنم کبوترهامه ، صبح ها که از خواب بیدار می شم اولین حرفی که میزنم کبوترهامه . نصف شبها بلند می شم میرم بهشون سر میزنم ببینم راحت خوابیدن ، چیزی مزاحمشون نباشه . اگه یه دفعه گرسنه و تشنه شون شد ، آب و دونه دارن . من برای عشقم پای جونمم وایسادم .
تو که می گی عاشق خدات هستی ، به خاطر عشقت چیکار کردی ؟
"  تو به خاطر عشقت کتک خوردی ، زندان رفتی ، اسیر شدی ، رسوا و انگشت نما شدی، داغ بدنامی و ننگ تهمت را به خود خریدی، توهین و تحقیر و تهدید و ناسزا  شنیدی ، شبها وقتی میخوابی آخرین حرفی که میزنی عشقته ؟  صبح ها که از خواب بیدار می شی اولین حرفی که میزنی خداته ؟ نصف شبها بلند می شیم بهش سر بزنی . تو برای عشقت پای جونت وایسادی؟ "
تو برای عشقت چیکار کردی

» محمد ژانوس
»» نظرات دیگران ( نظر)


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
معرفی وبلاگ جدیدمون
مطلب طنز
[عناوین آرشیوشده]

بازدیدهای امروز: 125  بازدید
بازدیدهای دیروز: 0  بازدید
مجموع بازدیدها: 257102  بازدید
[ صفحه اصلی ]
[ پست الکترونیک ]
[ پارسی بلاگ ]
[ درباره من ]

شروعی تازه - اهل کهکشانیم
مدیر وبلاگ : محمد ژانوس[127]
نویسندگان وبلاگ :
خواهر (@)[88]

SAJAD ehsas (@)[37]


نوجوانی هستم .....(بقیه شو می گم بعدن)
» پیوندهای روزانه «
» لینک دوستان من «
» لوگوی دوستان من «
» آرشیو یادداشت ها «
» اشتراک در خبرنامه «
 
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
http://www.dlisland.com
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سفارش تبلیغ
صبا ویژن